جدول جو
جدول جو

معنی شکسته پایی - جستجوی لغت در جدول جو

شکسته پایی
(شِ کَ تَ / تِ)
حالت و صفت شکسته پای. پای شکسته داشتن. (یادداشت مؤلف) :
هرکه را این شکسته پایی داد
آن لطف کرد و مومیایی داد.
نظامی.
رجوع به شکسته پا شود
لغت نامه دهخدا
شکسته پایی
حالت و کیفیت شکسته پا
تصویری از شکسته پایی
تصویر شکسته پایی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شِ کَ تَ / تِ)
بینوایی. تهیدستی. پریشانی. (ناظم الاطباء). رجوع به شکسته حال شود
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ تَ / تِ)
حالت و صفت شکسته بال. بال و پر شکسته داشتن. کنایه از فروتنی و ناتوانی و عجز نمودن. (از یادداشت مؤلف) :
مجنون ز سر شکسته بالی
در پای زن اوفتاد حالی.
نظامی.
رجوع به شکسته بال شود
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ تَ / تِ)
شکسته پای. که پای او شکسته باشد. (ناظم الاطباء). که استخوان پای وی خرد شده یا شکاف و ترک برداشته باشد:
اندر چه اثیر اسیرند تا ابد
زآن جز شکسته پای گسسته رسن نیند.
خاقانی.
، ضعیف. ناتوان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا